سيد شنتياسيد شنتيا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

شنتيا كوچولو عشق مامان نفس بابا

خواب وسط بازي1

چند روز پيش داشتي توي تشك بازيت با اسباب بازي هات بازي مي كردي و بلند بلند صدا از خودت در مياوردي اُاُاُاُاُاُاُآاووووووو اِاِاِاِاِاِ  كه يه وقتي صدات قطع شد اومدم ديدم عين يه فرشته كوچولو خوابيدي ...
29 آبان 1391

انتظار براي شير خوردن

چند روزه هر وقت گرسنه ميشي همين كه مي ذارمت روي پام مي خوام بهت شير بدم دهنت و باز مي كني و منتظر مي موني تا بهت شير بدم واي من ضعف مي كنم برات وقتي اينجوري مي كني دلم مي خوام بخورمت عشقم ...
28 آبان 1391

تف نكن بچه جون

تازگي ها ياد گرفتي يه اداهاي بامزه اي با لب خوشگلت در مياري  يهو شروع مي كني لبات و مي لرزوني مي گي پووووووووف بعد هر چي تف داري مي ريزي بيرون   ...
28 آبان 1391

بازي با آينه

امروز با خودت توي آينه دعوات شده بود هي مي كوبيدي به آينه و جيغ مي زدي و بلند بلند مي خنديدي  خيلي آينه رو دوست داري هر موقع مي برمت جلو آينه يه خنده شيرين به خودت مي كني       ...
28 آبان 1391

تولد 4 ماهگي و واكسن

ديروز 4 ماهت تموم شد ديگه داري بزرگ مي شي  الهي بميرم برات بردمت واكسن بزني تا ايشالا هميشه سلامت بموني  اون خانوم مهربونه كه داشت بهت واكسن ميزد رو به دقت نگاه كردي وقتي آمپولت رو زد رفت تازه فهميدي چه اتفاقي افتاده و زدي زير گريه  الهي من بميرم كه تو گريه نكني ماماني ، خوب دلم مي تركه وقتي اينجوري گريه مي كني بعدش رفنيم خونه ماماني اومدم بهت دارو بدم كه مريض نشي فكر كردي مي خوام بهت ويتامين بدم مثل هميشه دهن خوشگلت و باز كردي همين كه قاشق رفت توي دهنت يهو قيافت عوض شد آخه داروهه خيلي تلخ بود ولي تو انقدر آقا بودي كه بقيه دارو هم خوردي . شب يه خورده تب كردي ولي خدا رو شكر مثل واكسن اوليه ديگه درد نداشتي گلم  &n...
28 آبان 1391

دراز نشست

الهي فدات بشم ماماني دو روزه ياد گرفتي وقتي روي بالش مي خوابونمت يا روي صندلي حمومت مي شونمت سرت رو بلد مي كني مي گيري بالا. ديشب روي پام خوابونده بودمت هي دراز نشست مي رفتي من سرت رو مي بردم پايين روی بالش تو دوباره بلندش مي كردي فكر كنم از الان داري روي عضلاتت كار مي كني عكساشم توي ادامه مطلب ...
27 آبان 1391

عكس هاي آتليه

روز 101 روزگيت با هم رفتيم آتليه تا از گل خوشكلمون عكساي خوب خوب بگيريم                        برو ادامه مطلب                 اون روز تو خيلي بد اخلاق بودي البته حق هم داشتي گلم آخه رفته بودي يه جاي جديد تا رسيديم هم كه سريع لباسات رو در آورديم خوب تو هم يه كم شوكه شده بودي ديگه خندت نميومد اين چند تا خنده هم شانسي در اومده بود تازگي ها آب دهنت زياد مياد بيرون هميشه صورتت خيسه    الهي فدات بشم تازه ياد گرفتي دمر بخوابي و سرت رو بگيري بالا اينجا خيلي برات سخت بود كه سرت و بياري بالا همش گردنت...
24 آبان 1391

100 روزگي

تولد 100 روزگيت مبارك عشقم الهيييييي 100 سالع بشي ماماني ليشالا خودم برات تولد صد سالگي بگيرم            مي توني عكسات رو توي ادامه مطلب ببيني      گلكم دوست داشتم  برات يه تولد حسابي بگيرم ولي خوب نشد ديگه   اينجا لباس پوشيدي آماده شدي براي تولد اينم كيك تولدته كه خودم برات پخيدم اينم ميز تولد اينم عكست با بابا جونت بيا شمعا رو فوت كن كه صد سال زنده باشي اينم بعد از تولدت كه خسته شدي و خواب رفتي ...
24 آبان 1391

صداي قلبت

يه روز با بابات رفتيم دكتر، دكتر يه دستگاه گذاشت روي دلم بعد از چند ثانيه يه صداي  دووم دووم اومد . صداي قلبت پاكت بود عزيزم كه داشت تند تند مي زد. انقدر تند ميزد كه انگار كلي دويده بودي كلي ذوق كردم ايشالا قلبت هميشه و هميشه بزنه و توش چيزاي خوب خوب جا بدي   جاي تو توي قلب منه ...
24 آبان 1391