سيد شنتياسيد شنتيا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

شنتيا كوچولو عشق مامان نفس بابا

19 ماهه شدن گل پسر

1392/12/4 23:38
1,169 بازدید
اشتراک گذاری

یک ماه دیگه هم گذشت و پسر ناز ما 19 ماهه شد. مبارک باشه انشالله 120 ساله بشی نانازی

 

دیگه ماه به ماه نوشتن کارات درست نیست باید هر روز بنویسم . آخه هر روز کلی کارای جدید یاد می گیری و من تا آخر ماه کلی از اونا رو فراموش می کنم . ولی خو من تنبلم و فکر نکنم بیشتر از ماهی یکبار بتونم این کار رو انجام بدم که البته خودش غنیمته.

 

بقیه ادامه مطلب

 

 

دو سه هفته قبل با بابا مسعود رفتیم یه فروشگاه و بابای از اونجا برات یه اسباب بازی خریدن 

اسباب بازیه یه صفحه داره که روش عکس یه سری حیوان هست و یه سری هم مهره داره که عکس همون حوانات روشه و تو باید هر عکس هر حیوان رو سر جاش قرار بدی

اولین باری که باهات تمرین کردم خیلی آروم نشستی و به بازی من دقت کردی. من دونه دونه حیوانات رو بر می داشتم و اسمشون رو می گفتم و می گرفتم کنار عکسشون روی صفحه و می گفتم ببین این دو تا شبیه همن . دیدی؟؟؟ حالا باید بذاریمش توی خونه اش. 

دفعه بعد من یکی از حیوانات رو می دادم دستت و اسمش رو بهت می گفتم و ازت می خواستم بذاری سر جاش. وقتی اشتباه می ذاشتی می گفتم نه ببین این دو تا شبیه هم نیستن و جای درستش رو بهت نشون می دادم 

دفعه سوم فقط دو سه تاش رو اشتباه گذاشتی 

بعد از دو روز دیگه جای تمام حیوانات رو با اسمشون بلد شدی . یعنی من میگم شنتیا مار کو ؟ تو می گردی پیداش می کنی و می گی: "ایناش". من میگم خونه اش کحاست؟ تو انگشتت رو می ذاری روی خونه مار و با خنده قشنگت میگی: "ایجاست"

بعضی از وسایل خونه و من و بابا رو برداشتی و صاحب شدی. بهت می گم شنتیا جونم این چیزی کهبرداشتی مال منه مامانی . دو تا دستت رو محکم می چسبونی به بدنت و اون چیز رو میبری زیر بغلت و میگی "من"

عاشق کلیدی . حالا هر کلیدی می خواد باشه. کلید خونه ، در اتاق، سویچ ماشین و ... . البته سوییچ ماشین رو از همه بیشتر دوست داری

هر موقع داریم از خونه میریم بیرون میری جلوی جا کلیدی می ایسنی و میگی "من" یعنی بهت کلید بدم

کلید رو مدت ها توی دستت نگه می داری. حتی یه بار کلید توی دستت بود که خواب رفتی و من نتونستم از دستت درش بیارم تا بیدار شدی بازم توی دستت بود

یه روز سه تایی با هم رفته بودیم بیرون. بابا جونت از ماشین پیاده شدن رفتن مغازه. تو هم طبق معمول سریع رفتی نشستی جای بابا . بعد گفتی :"مامان؟" گفتم : جونم؟  گفتی:"بابا" من گفتم بابا چی؟ تو گفتی:"دَدَ" بعد من گفتم رفته دَدَ چی کار کنه؟ تو با خنده گفتی:"به به" . ای شیکموی مامان.

عاشق پف فیلی . هر روز یه بسته رو که می خوری. یه روز که من رفته بودم سر ار و تو خونه مامانی بودی صبح خاله برات یه بسته خریده بود خورده بودی. ظهر من برات خریدم خوردی. شب هم که بابا مسعود اومدن 1 بسته دیگه خوردی. چاقالو.  چوب شور هم دوست داری . تخمه هم که از خیلی کوچولویی هات دوست داری

از غذا ها غذاهای گوجه دار و سوخاری و آبگوشت دوست داری

وقتی از بیرون بر می گردیم خونه وقتی میرسیم دم در خونه میگی:"اونّه" یعنی خونه

خروس چی میگه؟ میگی:"گولو گولو"

اسب چی میگه؟ میگی؟"تیکو تیکو" یعنی پیتیکو پیتیکو

روز 22 بهمن با هم رفتیم راهپیمایی . از اون روز دستات رو مشت می کنی و میگی "مَ مَ" 

یاد گرفتی خودت از پله ها بری بالا . و موقع بالا رفتن میگی:" بیلَّه بالا" 

 برای پایین اومدن هم باید دستت رو بگیرم . خودت تنهایی نمی تونی

قشنگ ترین چیزی که این ماه یاد گرفتی اسم بابا جونته . بابا جونت رو صدا می زنی " بابا آزی جا" یعنی بابا فاضل جان

صبح ها تا بیدار میشی، از همون رخت خواب داد می زنی "بابا آزی جا" . 

هر چی سعی کردم منو صدا نزدیناراحت

به بابا جونت حسابی وابسته ای و دوستش داری و حسابی هم با هم بازی می کنید. تو عاشق این هستی که بری پشت پرده قایم بشی و بابات پیدات کنه.

میری پشت پرده قایم میشی، بعد بابات رو صدا می زنی."بابا آزی جا" بابا جون هم می گردن دنبالت و پشت پرده دو تا پای کوچولو پیدا میکنن بع می گن یه پا پشت پردست، پای کیه؟؟؟ تو هم از همون جا میگی :"من". بعد صدات می کنن میگن شنتیا تو کجایی؟ تو هم از همونجا میگی:"ایجا"

وقتی حرف می زنی دلم می خواد بخورمت 

هنوز هم شب ها مجبوریم با چراغ روشن بخوابیم خمیازه

این ماه یه مریضی خیلی بد گرفتی و بعد از تو خیلی ها مریض شدن حدودا 22-23 نفر از اطرافیان . تب و اسهال و استفراغ. 4-5 روزی مریض بودی و حسابی لاغر شدی ولی خدا رو شکر زود به حالت قبلیت برگشتی.

پوستت حسابی خشک شده. بردمت دکتر. دکتر تشخیص داد که حساسیت شدید داری و بهت دارو داد ولی وقتی با بابا مسعود و عمو مجید مشورت کردم تصمیم گرفتم به حرف دکتر گوش ندم. فعلا که داروهات رو ندادم تا ببینم با چرب کردن پوستت بهتر میشی یا نه

اسن ماه دو سه روز برفی داشتیم 

خیلی بهمون خوش گذشت 

اولین باری بود که برف رو میدیدی. البته سال قبل هم برف اومده بود ولی تو ندیده بودیش

رفتیم برف بازی ولی تو خیلی خوشت نیومدو دوست نداشتی به برف دست بزنی . از اول تا آخر همین جوری ماتت برده بود 

شنتیا و برف بازی

شنتیا و سلاله و برف بازی

شنتیا و سلاله

شنتیا و برف بازی

 شنتیا و برف بازی

شنتیا و مامان بابا

شنتیا و برف بازی

شنتیا و برف بازی

شنتیا و دختر عمو های قشنگش سلاله جون و هانیه جون

شنتیا و برف بازی

شنتیا و برف بازی

شنتیا و برف بازی

شنتیا در حال کمک به مامان جون. خسته نباشی گل مامان

شنتیا

شنتیا

چند روز یکبار با هم میریم پارک

تو ترجیح میدی به بازی کردن توی پارک قدم بزنی یا الاکلنگ رو با دستت بالا و پایین ببری .

شنتیا

این ژست رو هم تازه یاد گرفتی. هم موقع که کار بدی می کنی صورتت رو اینشکلی می کنی که من دعوات نکم.

فکر نکنی که پسر بدی هستی هاااا نه اصلا اینطور نیست . منظورم از کار بدی شیطونی های کوچولوه. مثلا در کابینت رو باز کنی یا یکی از اسباب بازی هات رو خراب کنی

شنتیا

شنتیا و سلاله در حال تماشای بی بی انیشتن

شنتیا و سلاله

شنتیا بعد از خوردن ماکارونی

شنتیا

خدایا شکرت

شنتیا

اینم یه خواب نیمروزی 

شنتیا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)