اسباب بازی
اون موقع که تازه به دنیا اومده بودی یکی از همسایه هامون برات یه اسباب بازی کادو آورده بود.
چند روزیه که حسابی بازیگوش شدی و دلت بازی می خواد منم برات این اسباب بازی رو آوردم تا بازی کنی
اصلا فکرشم نمی کردم اینقدر خوب باهاش دوست بشی خیلی دوسش داری همین که روشنش می کنم برق شادی رو توی چشمت می بینم
اسباب بازیه یه موتوره که خرس پو روش سواره، وقتی روشن میشه راه میره و می خونه و چراغ میزنه ، به جایی هم که بخوره بر می گرده
تو می شینی توی روروئک و دنبالش راه میافتی و جیغ میزنی
عکساش ادامه مطلب
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی