کتاب خوندن و زخم شدن دست گل پسرم
دیشب نشسته بودی روی پای مامان و داشتی تند تند و با هیجان کتاب می خوندی بعد از اینکه همه کتاب رو خوندی و حسابی با سواد شدی یهو دیدم دستای کوچولوت داره خون میاد الهی بمیرم برات کاغذ دستاتو بریده بود.
اینا کتابای تو هستن نمی دونم تا بزرگ بشی چه بلاهایی سرشون میاد عکسشون رو برات می زارم که اگر عمر زیادی نداشتن حداقل عکسا برات یادگاری باشن. تو که به دستای کوچولو و خوشکل خودت رحم نمی کنه چه برسه به کتابای بیچاره
داشتی اون کتاب صورتیا رو می خوندی که دستت زخم شد
تا الان اون کتاب صورتیا رو می خوندی ولی از چند روز دیگه می تونی اون آبیا رو هم بخونی که حسابی با هوش بشی
اینا هم کتاب داستان هایی هستن که اگر خواستی مامانی برات می خونه اوم آبیه هم دفترچه خاطراتت هست که تا الان برات نوشتم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی