نوروز با تاخیر
معذرت می خوام که این مطالب رو خیلی دیر می نویسم آخه مگه تو به من اجازه میدی که بشینم پای کامپیوتر که بتونم بنویسم
خوب بریم سر اصل مطلب
قبلا برات نوشتم که سال نو رو چجوری شروع کردیم و چه بساطی داشتیم
از قبل قرار داشتیم که امسال عید رو مسافرت نریم و همین جا توی تهران بگردیم ولی یکی دو روز که گذشت حوصلمون سر رفت و تصمیم گرفتیم بریم مسافرت اگه گفتی کجا؟
.
.
.
خوب معلومه مثل همیشه یـــــــــــــــــــــــــــــــــــزد
مامانی و بابایی و خاله ها و دایی قبل از عید رفته بودن خونه مامان بزرگ ، ما هم بدون اینکه بهشون خبر بدیم راهی شدیم . وقتی رسیدیم همه خیلی خوشحال و غافلگیر شدن .
سه روز یزد بودیم و یک روز رفتیم کویر و حسابی بهمون خوش گذشت . اونجا سوار یه ماشین شدیم که توی شن های روان کویر رانندگی می کرد یهو میرفت بالای تپه های بلند و با سرعت میومد پایین خیلی هیجان انگیز بود ولی من از اول تا آخر نگران تو بودم که یه وقت نترسی و تو رو محکم گرفته بودم توی بغلم و باهات حرف می زدم که حواست پرت بشه و گریه نکنی .
ماشینه یه جایی وسط کویر نگه داشت . خیلی جای قشنگی بود تا چشم کار می کرد کویر بود و اون دور دورا می رسید با کوهای بلند .
همون جا پیاده شدیم و یه عالمه عکسای خوشکل گرفتیم
چند روز بعد از برگشتنمون از یزد با مامانی و بابایی و عمو ها رفتیم چیتگر . البته عکس مناسبی از اونجا نداریم
چند روز بعد هم با عمو صابر و چند از دوستان رفتیم کردان
اینم عکسای شما توی باغ
عید کم کمک گذشت و داشت به آخراش می رسید که شما تب کردی و مریض شدی نفهمیدیم که برای چی تب داری و بابایی می گفت صبر کنید معلوم میشه . حدث می زدیم شاید داری دندون در میاری و برای همینه که مرض شدی . چند روزی گذشت و یه روز صبح که بیدار شدیم دیدم دیگه تب نداری ولی توی بدنت و صورتت یه عالمه دونه های قرمز ریخته بود بیرون وقتی تلفنی به بابا مسعود گفتم، گفتن که احتمالا سرخک یا سرخجه گرفتی و ببرمت پیش متخصص اطفال . آقای دکتر هم گفت یا سرخچه هست یا سرخک . یکی دو روزی بدنت قرمز بود و خوب شدی
عید رسید به اخرش یعنی سیزده بدر
با عمه مژگان و مامانی اینا رفتیم طالقان یه کوچولو سرد بود ولی خیلی خوش گذشت
اینم عکساش
پ