پوووفففف
چند رو ز قبل که داشتی توی خونه می چرخیدی و دنبال یه چیز جدید برای شیطونی می گشتی ، چشمت افتاد به پایه گوشی تلفن که ته اتاق کنار پرده روی زمین بود . رفتی سراغش و مشغول بررسی کردنش شدی، بعد هم تصمیم گرفتی بزنیش زمین . تا من اومدم برسم و تلفن بد بخت رو نجات بدم یه چند باری این حرکت رو تکرار کردی . البته اون بیچاره جون سالم به در برد .
یه چند باری از تلفن دورت کردم ولی به محض اینکه می رفتم دوباره میدویدی سمتش.
تو رو بردم گذاشتم توی آشپزخونه و خودم دویدم تلفن رو گذاشتم پشت پرده تا دیگه نبینیش.
تو هم بدو بدو پشت سر من اومدی ولی دیر رسیدی ندیدی چه اتفاقی افتاد . همون جوری شاد و خندون داشتی می رفتی پیش تلفن که از همون راه دور چشمت افتاد به جای خالیش. یه چند ثانیه ای همون جوری سر جات خشکت زد و داشتی به جای خالی تلفن نگاه می کردی . بعد یهو نشستی، کف دستت رو آوردی جلوی صورتت و دو تا لپت رو پر از باد کردی و گفتی پوووففف.
وای که صحنه با نمکی بود . کلی قربون صدقت رفتم . از اون روز هر وقت دنبال چیزی می گردی و پیداش نمی کنی یا هر وقت می خوای بری توی اتاق و در بسته هست یا هر موقع که می خوای یه چیزی رو برداری نمی تونی و دستت نمی رسه همین کار رو انجام میدی
یه عالمه دوستت دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی