سيد شنتياسيد شنتيا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

شنتيا كوچولو عشق مامان نفس بابا

کلمات جدید

"بولیس" یعنی پلیس "باسا" یعنی وایسا "دادشی من " نمی دونم دقیقا یعنی چی ولی فکر کنم به هانیه میگی چون اون به تو میگه داداشی من "باک" یعنی پارک   
15 ارديبهشت 1393

کلمات جدید

گل پسرم اینا کلماتی هسا که توی یک هفته گذشته یاد گرفتی "بُدو" یعنی بیا  "بُد و بُدو " یعنی بُدو بیا "باسا" یعنی پارسا  "عمی" یعنی عمه "عمو" یعنی عمو "آیی" یعنی دایی "باشا" یعنی پاشو "ازیه من " یعنی عزیز من  کم کم داری جمله گفتن هم یاد می گیری مثلا میگی "این شیه ماما؟" یعنی این چیه مامان    
8 ارديبهشت 1393

عکس های 20-21 ماهگی

    تشریف بیارید ادامه مطلب اینجا سال تحویله و کنار سفره هفت سینی که خونه مامان صدری چیده بودیم شنتیا و سلاله کنار سفره هفت سین شنتیا و بابا جونش در سال جدید این جا شماله . همون جاییه که گفتم همش میرفتی توی کوچه بازی کنی. الان هم توپت رو گرفتی دستت رو داری میری سمت در الان هم که وسط خیابون داری توپ بازی می کنی ایت یه بار دیگه است که داری میری سمت در اگه از تمام این صحنه ها عکس می گرفتم احتمالا 40 -50 تا عکس این مدلی داشتی یه روز سرد کنار دریا  بوس بپر بغل مامان یه عکس هنری توسط بابا جون اینجا می خواستی دوربین رو از...
8 ارديبهشت 1393

سال نو و ماجراهای 20 و 21 ماهگی

باز هم طبق معمول باید اول عذر خواهی کنم بابت تاخیرم . که البته این بار خیلی طولانی تر از همیشه شد .   سال نو مبارک پسر قشنگم این عید دومین عیدی بود که در کنار تو تحویل کردیم و خدا رو هزار بار شکر می کنیم که تو هستی و به زندگیمون شادی مضاعف آوردی  امسال سر من خیلی شلوغ بود و فرصت چیدن سفره هفت سین رو نداشتم  سال تحویل رفتیم باباخونه مامان جون و بابا جون . عمو صابر و خاله سعیده و سلاله هم بودن  یه سفره کوچولو چیدیم و دور هم سال رو تحویل کردیم 5-6 ساعت بعدش هم راه افتادیم به سمت شمال  توی سفر صدرا و صمیم و سلاله هم بازی شما بودن  اول رفتیم چالوس چند ساعتی اونجا بودیم و بعد رفتیم چابکسر  اون...
2 ارديبهشت 1393

عکس های 19-20 ماهگی

  تشریف بیارید ادامه مطلب این کیک ولن تاینه . تو هم که عشق منی گل پسرم توی آشپزی به مامانش کمک می کنه  پسر نازم وسط اتاق خوابش برده  اینم از سرگرمی های جدیدیه که برای خودت درست کردی. میری توی کابینت و همه سبد ها رو میریزی بیرون و خودت میشینی جاشون  اینجا هم جوجوی من داره جلوی تلویزیون کارتون میبینه  لالا پسر داره توی خونه تکونی به مامانش کمک می کنه و رو کش مبل ها رو می شوره  وقتی می خوام ازت عکس بگیرم وقتی بهت میگم بخند دهنت رو تا جایی که جا داره باز می کنی و میگی هَهَهَهَهَ الان هم داری به مامان بوس میدی  به به چه پسر آقا و تمیزی ، رفته حموم...
2 ارديبهشت 1393