یک ماه و اندی تاخیر و کلی حرف و ماجرا
سلام پسر گلی من . مامان رو ببخش که تاخیر داشت آخه این ماه شلوغی بود و من هم یه کم تنبلی کردم . خوب حالا کم کم و دونه دونه برات می گم که توی این یک ماه غیبت چه اتفاقاتی افتاد . خدا کنه چیزی رو از قلم نندازم . روز 23 ماه مبارک رمضان با یه تصمیم کاملاً اتفاقی و بدون برنامه ریزی قبلی راه افتادیم به سمت مشهد تا شب قدر رو در کنار حرم مطهر امام رضا باشیم (البته خدا نخواست و نتونستیم برای مراسم احیا وارد حرم بشیم چون خیلی شلوغ بود و درهای ورودی به حرم رو بسته بودند) ما با ماشین عمو صابر رفتیم و تو و سلاله توی ماشین کلی آتیش سوزوندید و گاهی هم با هم دهواتون میشد . ولی بیشتر مسیر رو خواب بودید. اینجوری ... توی حرم امام رضا که بودیم...
نویسنده :
يه عاشق هميشگي
20:59