سيد شنتياسيد شنتيا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

شنتيا كوچولو عشق مامان نفس بابا

بودن تو

1391/7/5 16:47
593 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه شب بود-١٩ آبان- كه من حس كردم تو دلم تو رو دارم براي اينكه مطمئن مي شدم بايد تا شنبه صبر مي كردم.

پنجشنبه شب بود-١٩ آبان- كه من حس كردم تو دلم تو رو دارم. براي اينكه مطمئن مي شدم بايد تا شنبه صبر مي كردم.

دل تو دلم نبود، صبح شنبه شد، قرار بود دانش آموزاي مدرسه رو ببريم اردو. بايد زود مي رفتم مدرسه تا كارها رو جمع و جور مي كردم ولي تو برام مهمتر بودي. بابات زود تر رفت مدرسه كه كاراي من رو انجام بده و منم ساعت ٦:٣٠رفتم آزمايشگاه  ولي خوردم به در بسته ،منتظر موندم تا ساعت ٧ كه باز شد. خون دادم و قرار شد عصر جوابش آماده بشه.

با بچه ها رفتيم اردو - دشت بهشت- هيچي از اردو نفهميدم همش منتظر بودم عصر بشه و جواب آزمايش رو ببينم.

بالاخره عصر شد، ساعت٥ جواب رو گرفتم. بلد نبودم بخونم از مسئول اونجا خواستم تا برام بگه كه جواب چيه؟  مثبت بود و من مادر شده بودم

 ولي............

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)