سيد شنتياسيد شنتيا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

شنتيا كوچولو عشق مامان نفس بابا

شش ماهگیت هم خیلی شیرین گذشت

1391/11/30 21:35
365 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرک قشنگم ببخشید که این ماه خیلی کم برات نوشتم، خوب تقصیر خودته عزیزکم خیلی کارات زیاد شده و من وقت زیادی ندارم تا بشینم و شیرینی هات رو بنویسم.

این روزا خیلی بلا و خوردنی شدی. دیگه مثل اوایل که خیلی اخمو بودی و به کمتر کسی می خندیدی نیستی، حسابی خوش اخلاق شدی و به همه چیز و همه کس میخندی. 

برای باباجونت حسابی ذوق می کنی. هر موقع بابات از سر کار میان و ما میریم که در رو باز کنیم تو حسابی ذوق می کنی و تمام سعی خودت رو می کنی تا بابات بغلت کنن و حتی به بابا جونت اجازه نمیدی که وسایل دستشون رو بزارن زمین.

برای بابایی و خاله هات هم حسابی ذوق می کنی 

هر موقع بابایی میان خونمون که تو رو ببینن موقع خدا حافظی حسابی بهشون اعتراض می کنی و می خوای باهاشون بری فکر کنم یه کم بزرگ تر بشی دیگه نتونم توی خونه نگهت دارم گلکم.

خووووووب برسیم به غذا خوردنت که من حسابی ازش شاکیم. خوب کوچولوی من چرا غذا نمی خوری؟؟؟

این روزا از صبح که پا میشم تا شب دارم سعی می کنم یه چیزی بهت بدم تا بخوری ولی کمتر پیش میاد که موفق بشم.

صبح ها برای فرنی درست می کنم بعد از اینکه نخوردی بهت مولتی ویتامین میدم ، دارو هات رو می خوری و من فکر می کنم چون که میدونی راه فراری نداری می خوریشون . بعد از صبحانه مامان شروع می کنه به پختن ناهار بعد از اینکه غذات آماده میشه پیش بند میبندی و میشینی روی صندلی و دهنت رو محکم می بندی تا قاشق نتونه بره توی دهنت و بعد از اینکه ناهارت رو نخوردی قطره آهنت رو می خوری و مجدد این برنامه ی غذا نخوردن رو برای شام هم اجرا می کنی . دو سه روزی هم هست که میان وعده صبح و عصرانه هم به نخوردنت اضافه شده . اگه غذا نخوری کوچولو می مونی ها از من گفتن.

 

راستی چند روز قبل برای دومین بار رفتیم یزد و خیلی هم بهمون خوش گذشت . هوا خیلی خوب بود انگار که بهار بود و تو می تونستی لباس های راحت تنت کنی 

 

یه اتفاق خیلی بد که توی این ماه برات افتاده اینه که دوباره مریض شدی. الهی بمیرم برات حالت خیلی بده و حسابی تب داری . گلوت هم خیلی گرفته در حدی که وقتی گریه می کنی صدات در نمیاد . خدا کنه زود تر خوب بشی نازنینم.

 

ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)