تولدت مبارک پسرم
21 ساعت مونده به تولد گل ناز من
سال قبل چنین شبی بی صبرانه منتظر به دنیا اومدن تو بودم پسرکم و البته به شدت نگران از دیر اومدنت.
ولی هر چی منتظر موندم نیومدی.دکتر بهم یه داروی خیلی خیلی بد مزه داد و گفت اگه اینو بخورم نینیم تصمیمش عوض میشه و به دنیا میاد ولی دکتر اینو نمی دونست که پسر من کله شق و یه دندست و نمی خواد به این سادگی ها به دنیا بیاد .
فرداش یعنی سه شنبه 27 تیر ماه سال 1391 رفتیم دکتر .دکتر گفت صبر می کنیم تا شنبه اگر خودش به دنیا نیومد دیگه دعواش می کنیم تا به دنیا بیاد. ولی قرار شد قبل از رفتنمون به خونه یه سونو گرافی از نینی بگیرن تا مطمئن بشن که حالش خوبه .
خیلی منتظر موندیم تا نوبتمون شد. تقریبا ساعت 6-7 عصر بود. آقای دکتری که سونو گرافی رو انجام می داد گفت که گل پسر من در وضعیت خوبی قرار نداره و بند ناف هم دور گردنشه.
دلم می خواست بشینم روی زمین و زار زار گریه کنم ولی فرصتی برای این کار نبود . خیلی سریع رفتیم طبقه بالا پیش خانم دکتر. خدا رو شکر که هنوز خانم دکتر توی بیمارستان بود. آخه همه دکتر ها رفته بودن و ساعت کار درمانگاه هم تموم شده بود. خدا خیلی ما رو دوست داشت که خانم دکتر هنوز توی بیمارستان بود .
دکتر با دیدن نتیجه سونو گرافی گفت همین الآن باید گل پسر رو به دنیا بیاریم .خیلی نگران بودم و خیلی هم می ترسیدم . دیگه بقیه اش رو توضیح نمی دم چون همین الان که دارم می نویسم داره گریم می گیره فقط اینکه سریع به خانواده ها خبر دادیم تا بیان و وسایل مورد نیاز رو بیارن و ....
ساعت 10 شب بود که خدا یه گل خوشکل و ناز به ما داد
خدای شکرت به خاطر بزرگ ترین نعمت زندگیم .
نازنینم تولدت مبارک