سيد شنتياسيد شنتيا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

شنتيا كوچولو عشق مامان نفس بابا

اولین قدم های شنتیا

1392/6/7 8:56
296 بازدید
اشتراک گذاری

این شب ها، شب های بزرگی هستند . شب های قدر. پسر گلی من هم همراه مامان باباش شب رو بیدار می مونه و دعا می خونه .

دیشب شب 21 ماه رمضان بود . تو هم با ما بیدار بودی . نشسته بودی سر جانماز من و دانما سرت رو می ذاشتی روی مهر رو وقتی بلند می شدی یه چیزهایی زیر لبت می گفتی . خوب بگذریم از عبادتت که خیلی قشنگه. فکر کنم خدا هم خیلی کیف می کنه.

نشسته بودم که یک دفعه نشستی رو دو تا پات و پاشدی واستادی بدون اینکه دسست رو بگیری به جایی.  من هم کلی تشویقت کردم و دستم رو گرفتم سمتت و بهت گفتم تاتی کن بیا پیش مامان . اولش یه خورده فکر کردی و معلوم بود که داری روی پاهات تمرکز می کنی بعد هم دو تا قدم اومدی جلو و خودت رو پرت کردی توی بغلم . چند باری این کار رو تکرار کردیم و تا 4 قدم هم راه رفتی . 

فدای قدمات بشم عزیز دلم . 

من باید از الان راه رفتن و قدم برداشتن رو جوری بهت یاد بدم که همیشه درست و محکم و با اراده قدم برداری . 

دوستت دارم یه دنیا عشقم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله
16 مرداد 92 2:28
قربون دعا کردنت بشم!